سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
بیگانه
مدیر وبلاگ : ...[14]
نویسندگان وبلاگ :
آشنا[4]

تماس با نویسنده


لینک دوستان
آتش عشق
دوستانه و صمیمانه
سرگیجه ها ...
دوست جون خوش ذوق و دوست داشتنی و تربچه ی خودم!!!!


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
بیگانه

آمار بازدید
بازدید کل :21275
بازدید امروز : 0
 RSS 

تو فکر کردی ابوریحان درونی مثل تو اینقدر ادای فکر کردن در می آورد؟ حتی ناصر خسرو، هان؟ تو مثلا شیرین خسروپرویز می خواهی باشی اشتباهی مثل ناصر خسرو وبلاگ مینویسی؟! ول کن. امیرکبیر هم حتی انقدر به در و دیوار قاجار گیر نمی داد! برو فین کاشان دماغت رو پاک کن. برای من سینه ات را چاک می دهی؟ چاک سینه ات کلی آدم را معتاد می کند، بعد باید بروی خودت را دار بزنی و هی تند تند چای عذاب وجدان از فاضلاب آپارتمانت بکشی و هورت بکشی. اصلا میدانی؟ نصف آلودگی هوای تهران به خاطر بوی تند ادکلن یک میلیون تومنی توست. چقدر آدم باید مثل گربه های توی پیاده روهای متعفن دنبال بوی تو راه بیفتند آخر؟ بعدش هم همه باید بنالند که گوشت گران شده آقا ای داد، ای هوار! دزد! دزد مردم، بگیرید این دزد بی وجدان را که دل همسایه ی ما را با نان اضافه و چند تا چمدون پولی که خرج حماقت شده قاپید!



نویسنده : آشنا » ساعت 6:21 عصر روز شنبه 87 خرداد 25


چقدر اگر باشم، توی بغلت جا می شوم؟ اگر چقدر بهانه بگیرم، نق بزنم، با یک بوسه ی محکم دهنم را می بندی؟ اصلا چقدر اگر سردم بشود، توی آغوشم می گیری؟ راستی یادم رفت بپرسم، خبر داشتنی قند لبهایم افتاده؟! از دست میروم ها...
گاهی وقتها همینطوری می شوم. تهوع توهم می گیرم و این می شود که تخیلاتم کلی بچه تر می شوند. بعد یک دفعه از خواب می پرم و دستم را روی پیشانی ام که خیس عرق شده می کشم. سردم می شود و توی پتو چندبار می پیچم. چشمهایم گرم می شود و
چقدر اگر باشم، توی بغلت جا می شوم؟!..... هنوز صبح نشده؟ هی! با تو بودما...



نویسنده : آشنا » ساعت 11:23 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 23


 

 

کاری ندارد شکستن شیشه ی دل آدم ها

فقط

یک حرف سنگی می خواهد ...

 

 

 



نویسنده : ... » ساعت 12:15 صبح روز سه شنبه 87 خرداد 21


یا الله ...

اول و آخر همه چیز برمی گردد به نیت آقا . شیشه خورده توی نیتت باشد ، کارت درست درنمی آید . بیخود نیست این چند وقته هر راهی می روم به بن بست می خورم و هر جایی می روم سر از ناکجا در می آورم . تعارف که نداریم ؛ گیرم توی قدم اول است . همان نیت دیگر ... راستش از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان این چند وقت همه ی کارهایم شده برای خودم ... می نشینم برای خودم ، می نویسم برای خودم ، کار می کنم برای خودم ... (یاد حرف شهید همت افتادم . یادش بخیر! قدیم تر ها چه لذتی می بردم از شنیدن حرف هایشان و خواندن خاطراتشان ... بماند ) 

می گفتم ... همه ی کارهایم را برای خودم می کنم . خب معلوم است که آخرش هم نتیجه نمی دهد ... قبل تر ها در به در دنبال این بودیم که چطور می شود نیت را خالص کرد . البته نتیجه هم گرفتیم ها . فهمیدیم تا دلت پاک نشود ، نیتت هم پاک نمی شود . حالا دل هم که معلوم است چطور پاک می شود . بیا و یکی یکی لایه های غرور و منیت و دروغ و خودخواهی و بدخلقی و هزار جور غبار روی دلت را بردار ، دلت می شود مثل آینه . ( می شود؟! ) باز هم از شما چه پنهان ، یک مدتی هم به قول خودمان افتادیم توی کار خودسازی و این جور حرف ها ... حالا یا راه را اشتباه رفتیم یا زیادی به خودمان سخت گرفتیم یا اصلاً از اولش هم مرد آدم شدن نبودیم ، خیلی طول نکشید که در جا زدیم . حقیقتش کم آوردیم . خسته شدیم ... بعد هم شدیم این ... آمدیم ابرو را درست کنیم ، زدیم پدر چشممان را هم در آوردیم ... قبل تر ها یک گرمایی بهمان می داد و خانه ی دلمان را روشن می کرد . حالا یخ زده ایم . می بینید که ... البته برای سومین بار از شما چه پنهان که همچنان امید به گرم شدن این خانه داریم و چشم از کرمش بر نمی داریم ... ولی همچنان گیر همان قدم اولیم ...

* این ها را گفتم که گفته باشم :

1) آقا جان نیت باید درست باشد ، و الا هیچ کارت درست نمی شود ...

2)قابل توجه آن هایی که فکر کردند آدمیم!!!!

3)یعنی می شود اینجا هم گرم شود ؟!  



نویسنده : ... » ساعت 3:37 عصر روز شنبه 87 خرداد 18


یا الله ...

دیده ای نیست نبیند رخ زیبای تو را

 نیست گوشی که همی نشنود آوای تو را

هیچ دستی نشود جز برِ خوان تو دراز        کس نجوید به جهان جز اثر پای تو را

رهرو عشقم و از خرقه ی مسند بیزار     به دو عالم ندهم روی دل آرای تو را

قامت سرو قدان را به پشیزی نخرد     آنکه در خواب ببیند قد رعنای تو را

به کجا روی نماید که تواش قبله نئی      آنکه جوید به حرم منزل و مأوای تو را

همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست   

  کور دل آنکه نیابد به جهان جای تو را

با که گویم که ندیده است و نبیند به جهان       جز خم ابرو و جز زلف چلیپای تو را

دکه ی علم و خرد بست و در عشق گشود     آنکه میداشت به سر علت سودای تو را

بشکنم این قلم و پاره کنم این دفتر

نتوان شرح کنم جلوه ی والای تو را

دست نوشته ی حضرت امام (ره)



نویسنده : ... » ساعت 8:13 عصر روز سه شنبه 87 خرداد 14

<      1   2   3      >