سفارش تبلیغ
صبا ویژن





درباره نویسنده
آشنا - بیگانه
مدیر وبلاگ : ...[14]
نویسندگان وبلاگ :
آشنا[4]

تماس با نویسنده


لینک دوستان
آتش عشق
دوستانه و صمیمانه
سرگیجه ها ...
دوست جون خوش ذوق و دوست داشتنی و تربچه ی خودم!!!!


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
آشنا - بیگانه

آمار بازدید
بازدید کل :21342
بازدید امروز : 7
 RSS 

توی ایوان قدیمی نشسته بود و انارهای سرخ و ترک خورده ی ای را که از باغچه چیده بود دانه می کرد. گاهی هم پشت دستش را روی پیشانی اش می کشید. کنار به کنارش نشستم. بی آنکه سرش را برگرداند، سلامم را با لبخند کوچکی پاسخ داد. به نیمرخ جذابش خیره شدم و پرسیدم: راست است که دیگر دوستم نداری؟ دلت دیگر برایم تنگ نمی شود؟ واقعا دیگر غزل ها، دوبیتی ها، حتی قصه هایم را دوست نداری؟ هان؟! بدون اینکه نگاهم کند، ابروهایش را بالا انداخت... درست مثل ظرف بلوری که آب داخلش یخ بزند، ترک ترک شدم، سرم سیاهی رفت و ....
چشمم را که باز کردم، سرم توی دامن لطیف گل گلی اش بود! امتداد نگاهم را به پنجره ی ضریح چشمهای درشتش محکم گره زدم. بدون اینکه حرفی بزنم، لبخند قشنگ و سرخش را محکم روی صورت یخ کرده ام فشار داد. بلافاصله سرش را بلند کرد، خندید و گفت: همین را می خواستم!



نویسنده : آشنا » ساعت 11:10 عصر روز دوشنبه 87 تیر 10


اصلا من تصلب شرایین تفکر دارم، فشار خون احساسم بالا رفته و دفتر و کاغذم حساسیت بهاره به مدادم پیدا کرده اند. عاطفه ی شعرم زکام شده و شی خارجی توی گلوی احساسم احتقان مزمن ایجاد کرده. پلک هایم استسقای شدید گرفته اند و چشمهایم مدام خودشان را خیس می کنند. سلولهای دوست داشتنم سرطانی شده اند و یکی از دوستانم می گفت با این وضعی که رشد دارند احتمالا آخرش دچار عشق مزمن بشوم و بعدش هم به همین جرم دارم بزنند. حالا می خواهی بگویی چه؟!



نویسنده : آشنا » ساعت 6:48 عصر روز سه شنبه 87 خرداد 28


تو فکر کردی ابوریحان درونی مثل تو اینقدر ادای فکر کردن در می آورد؟ حتی ناصر خسرو، هان؟ تو مثلا شیرین خسروپرویز می خواهی باشی اشتباهی مثل ناصر خسرو وبلاگ مینویسی؟! ول کن. امیرکبیر هم حتی انقدر به در و دیوار قاجار گیر نمی داد! برو فین کاشان دماغت رو پاک کن. برای من سینه ات را چاک می دهی؟ چاک سینه ات کلی آدم را معتاد می کند، بعد باید بروی خودت را دار بزنی و هی تند تند چای عذاب وجدان از فاضلاب آپارتمانت بکشی و هورت بکشی. اصلا میدانی؟ نصف آلودگی هوای تهران به خاطر بوی تند ادکلن یک میلیون تومنی توست. چقدر آدم باید مثل گربه های توی پیاده روهای متعفن دنبال بوی تو راه بیفتند آخر؟ بعدش هم همه باید بنالند که گوشت گران شده آقا ای داد، ای هوار! دزد! دزد مردم، بگیرید این دزد بی وجدان را که دل همسایه ی ما را با نان اضافه و چند تا چمدون پولی که خرج حماقت شده قاپید!



نویسنده : آشنا » ساعت 6:21 عصر روز شنبه 87 خرداد 25


چقدر اگر باشم، توی بغلت جا می شوم؟ اگر چقدر بهانه بگیرم، نق بزنم، با یک بوسه ی محکم دهنم را می بندی؟ اصلا چقدر اگر سردم بشود، توی آغوشم می گیری؟ راستی یادم رفت بپرسم، خبر داشتنی قند لبهایم افتاده؟! از دست میروم ها...
گاهی وقتها همینطوری می شوم. تهوع توهم می گیرم و این می شود که تخیلاتم کلی بچه تر می شوند. بعد یک دفعه از خواب می پرم و دستم را روی پیشانی ام که خیس عرق شده می کشم. سردم می شود و توی پتو چندبار می پیچم. چشمهایم گرم می شود و
چقدر اگر باشم، توی بغلت جا می شوم؟!..... هنوز صبح نشده؟ هی! با تو بودما...



نویسنده : آشنا » ساعت 11:23 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 23