یا الله ...
اول و آخر همه چیز برمی گردد به نیت آقا . شیشه خورده توی نیتت باشد ، کارت درست درنمی آید . بیخود نیست این چند وقته هر راهی می روم به بن بست می خورم و هر جایی می روم سر از ناکجا در می آورم . تعارف که نداریم ؛ گیرم توی قدم اول است . همان نیت دیگر ... راستش از خدا که پنهان نیست ، از شما چه پنهان این چند وقت همه ی کارهایم شده برای خودم ... می نشینم برای خودم ، می نویسم برای خودم ، کار می کنم برای خودم ... (یاد حرف شهید همت افتادم . یادش بخیر! قدیم تر ها چه لذتی می بردم از شنیدن حرف هایشان و خواندن خاطراتشان ... بماند )
می گفتم ... همه ی کارهایم را برای خودم می کنم . خب معلوم است که آخرش هم نتیجه نمی دهد ... قبل تر ها در به در دنبال این بودیم که چطور می شود نیت را خالص کرد . البته نتیجه هم گرفتیم ها . فهمیدیم تا دلت پاک نشود ، نیتت هم پاک نمی شود . حالا دل هم که معلوم است چطور پاک می شود . بیا و یکی یکی لایه های غرور و منیت و دروغ و خودخواهی و بدخلقی و هزار جور غبار روی دلت را بردار ، دلت می شود مثل آینه . ( می شود؟! ) باز هم از شما چه پنهان ، یک مدتی هم به قول خودمان افتادیم توی کار خودسازی و این جور حرف ها ... حالا یا راه را اشتباه رفتیم یا زیادی به خودمان سخت گرفتیم یا اصلاً از اولش هم مرد آدم شدن نبودیم ، خیلی طول نکشید که در جا زدیم . حقیقتش کم آوردیم . خسته شدیم ... بعد هم شدیم این ... آمدیم ابرو را درست کنیم ، زدیم پدر چشممان را هم در آوردیم ... قبل تر ها یک گرمایی بهمان می داد و خانه ی دلمان را روشن می کرد . حالا یخ زده ایم . می بینید که ... البته برای سومین بار از شما چه پنهان که همچنان امید به گرم شدن این خانه داریم و چشم از کرمش بر نمی داریم ... ولی همچنان گیر همان قدم اولیم ...
* این ها را گفتم که گفته باشم :
1) آقا جان نیت باید درست باشد ، و الا هیچ کارت درست نمی شود ...
2)قابل توجه آن هایی که فکر کردند آدمیم!!!!
3)یعنی می شود اینجا هم گرم شود ؟!